اندر احوالات ما در اسباب کشی
خوب حالا باید یه دو ماهی بیشتر بریم عقب ٢٥ اردیبهشت بود که مامان من رو صبح زود برد خونه مامانی اینا و بعد خودش برگشت خونه چرا؟ خوب معلومه دیگه روز اسباب کشی مون بود که مامان و بابا خیلی خیلی خیلی خسته شدن از دو سه هفته قبل که مامان با کمک مامانی که دستشون هم درد نکنه و کلی زحمت شد براش ،شروع به جمع کردن خونه کردن و من هم خیلی ذوق زده بودم و البته گاهی کلافه ذوق زدگیم بیشتر بود چون اولا هر روز مامانی میومد خونه ما و من خیلی خوشحال بودم دوم هم این که همه چی از کمد ها دراومده بود و همه جا شلوغ و پلوغ که من کلی ذوق میکردم خاله هم روزهايي که وقت داشت و کاري نداشت ميومد و با من بازي ...
نویسنده :
مامان
9:37