عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

عسل بانو

اولين کوهنوردي عسل

٢٦ ارديبهشت با مامان و مامان بزرگ و خاله و دخترخاله مامان رفتيم کوهنوردي    خيلي خوش گذشت و البته بنده در کالسکه خودم لم داده بودم و از مناظر استفاده ميکردم  حالا بزرگتر که بشم بالاتر هم ميريم چون ديگه بيشتر از اين نميشه با کالسکه رفت   ولي خوب واسه الان هم که انقدر کوچولوام همين هم خيلي خوبه واسه خودم قهرماني شدم هاااا   ...
6 تير 1390

مهمونی

این عکس هم روز ١٤ خرداد مامان ازم گرفت  مهمون داشتیم و من هم تیپ زده بودم      البته کلاهو واسه عکس سر کردم  دیگه مامان تند و تند لباسامو میپوشونه تا تنگ نشده آخه من ماشالا تند تند بزرگ میشم     ...
6 تير 1390

عسل زبر و زرنگ

٢٤ خرداد بود که مامان من رو رو تخت خودشون گذاشته بود و من داشتم  بازی می کردم    و آقو آقو  میگفتم و مامان یه چند دقیقه از اتاق بیرون رفت و من در یک حرکت جالب و جدید به روی شکمم چرخیدم و یه دستم زیرم بود و با آرامش با ملچ و مولوچ داشتم اون یکی دستم رو میخوردم   که مامان سررسید و از ذوقش من رو بغل کرد  و کلی ذوق کرد و میخندید  بعد هم فوری این هنرنمایی جدید منو به بابا و بعد مامان بزرگ و خاله گزارش داد  اون ها خیلی خوشحال شدن   و شب هم یه بار دیگه چرخیدم   حالا مامان هر روز منتظر میشینه تا من بچرخم  و من هم افتخار نمیدم  البته تا روی پهلو چرخ میزنم &n...
4 تير 1390

یک روز تعطیل

١٣ خرداد روز جمعه عصر تصمیم گرفتیم بریم خرید  اول رفتیم یه چندتا عکس تو حیاط با گلها انداختیم و بعد بابا کالسکه رو تو ماشین گداشت و رفتیم فروشگاه خرید کنیم و من هم خیلی خوشحال بودم چون کلا بیرون رفتنو دوست دارم    وقتی رسیدیم اونجا منو تو کالسکه گذاشتن و رفتیم داخل انقدر شلوغ بود که نگو  مامان و بابا خودشون از شلوغی کلافه شده بودن و دیگه من هم از اون ها بدتر و دیگه زدم زیر گریه  مامان هم منو بغل کرد و کالسکه خالی در دست و بابا هم سبد خرید و میاورد و شلوغی هم بیداد میکرد  مامان هم زود منو آورد بیرون و بابا هم رفت تا خریدایی رو که نصفه نیمه کرده بودیم رو حساب کنه و زود برگردیم  منم به مامان گفتم آخه ...
31 خرداد 1390

روز مادر

٣ خرداد روز ولادت خانم فاطمه زهرا (س) و روز مادر بود  امسال اولین سالی هست که مامان من مامان شده  وبرای همین خیلی خیلی خیلی خوشحال هست  و انشاا... خداوند همه مامان هارو واسه بچه هاشون و بچه هاشونو واسه ماماناشون حفظ کنه امروز هم بابا و مامان به مامان بزرگام زنگ زدند و روز مادر رو از طرف من و خودشون تبریک گفتن و انشاا... همیشه سالم باشن بابا هم کادو گرفته بود و از طرف من و خودش به مامان دادیم که کلی ذوق کرد و مامان بزرگ و خاله هم چون امسال اولین سالی هست که مامان مامان شده  بهش تیریک گفتن و کادو دادن   این شعر زیبا و قدیمی هم تقدیم به وجود سبز همه مامان ها : ...
31 خرداد 1390

تولد سه ماهگي

٣٠ ارديبهشت هم من سه ماهه شدم و کلي بزرگتر شدم    بابا بزرگ و مامان بزرگ و خاله جونمم يه کيک گرفتن و اومدن خونه ما و خلاصه دور هم يه جشن کوچولو گرفتيم   ...
31 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل بانو می باشد