عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

عسل بانو

یک روز تعطیل

1390/3/31 9:44
نویسنده : مامان
691 بازدید
اشتراک گذاری

١٣ خرداد روز جمعه عصر تصمیم گرفتیم بریم خرید لبخند اول رفتیم یه چندتا عکس تو حیاط با گلها انداختیم و بعد بابا کالسکه رو تو ماشین گداشت و رفتیم فروشگاه خرید کنیم و من هم خیلی خوشحال بودم چون کلا بیرون رفتنو دوست دارم چشمک زبان وقتی رسیدیم اونجا منو تو کالسکه گذاشتن و رفتیم داخل انقدر شلوغ بود که نگو تعجب مامان و بابا خودشون از شلوغی کلافه شده بودن و دیگه من هم از اون ها بدتر و دیگه زدم زیر گریه گریه مامان هم منو بغل کرد و کالسکه خالی در دست و بابا هم سبد خرید و میاورد و شلوغی هم بیداد میکرد منتظر مامان هم زود منو آورد بیرون و بابا هم رفت تا خریدایی رو که نصفه نیمه کرده بودیم رو حساب کنه و زود برگردیم نگران منم به مامان گفتم آخه مامان جونم اینجا کجا بود من کوچولو رو آوردی ؟تعجب این همه سوپرمارکت های خلوت آخه اینجا کجا بود روز تعطیل چشم کاش میرفتیم یه پارکی جایی یه هوای تازه میخوردیم متفکر مامان و بابا هم تصمیم گرفتن دیگه روزای تعطیل این جور جاها نریم نیشخند 

اين هم من قبل از رفتن به خريد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل بانو می باشد