عسل هفت ماهه
٣٠ شهریور من هفت ماهه شدم کلی بزرگ شدم و کارای جدید یاد گرفتم دیگه میتونم راحت بشینم و با اسباب بازی هام که دورمه بازی کنم و یه مدتی مشغول باشم تازه انتخاب هم میکنم مثلا از بعضی وسایلام خوشم نمیاد دست نمیزنم و بعضیاشونو که خیلی دوست دارم میخورم جغجغه خیلی دوست دارم به عروسک دارم که اسمشو گذاشتیم کله !!! اون رو هم خیلی دوست دارم مخصوصا صداشو یه زرافه هم دارم که همیشه دمشو میخورم به عروسک های نرمی هم که دست و پاشون تکون بخوره علاقمند هستم
وقتی میشینم مامان دورم یه عالمه بالش میچینه تا احتمالا اگه سقوط آزاد کنم دردم نیاد وقتی هم خسته شم از نشستن دراز میکشم و غلت میزنم مرحله بعد که خسته بشم دیگه گریه میکنم تا مامان بیاد منو بغل کنه یه وقتایی هم الکی گریه میکنم آخه دوست دارم مامان یا بابا باهام بازی کنن و تا کنارم بشینن آروم میشم البته این ماجرا بیشتر مربوط به زمانهایی هست که با مامان خونه تنها هستیم و زود حوصلم سر میره و مامان اگه یه مدت طولانی بره دنبال کاراش من یه جیغ و داد حسابی راه میندازم تا بیاد و بازی کنیم ولی وقتی بابا باشه یا مهمون داشته باشیم یا مهمونی باشیم دیگه اصلا تنها نمیشم و تمام وقت در حال بازی هستم
چند روزه یاد گرفتم سرمو بالا و پایین میکنم و مامان و بابا رو نگاه میکنم بعد اونها سرشون رو بالا و پایین میکنن و من هم تکرار میکنم و دوباره و سه باره و ..... ! و مامان هم خیلی خوشش میاد و میگه من خیلی با مزه میشم
از خوردنی ها بگم که شیر مامان رو از همه چی بیشتر دوست دارم و غذای اصلیمه بعد اون عاشق سوپ هستم و خیلی دوست دارم مامان بزرگ هم بیشتر اوقات زحمت میکشه و بسته های سوپی شامل یک تکه مرغ و هویج و جعفری تازه آماده و فریز میکنه و به مامان میده که مامان کارش کمتر باشه و فقط برای پختن هر روز یکی از اونارو داخل قابلمه بریزه با یه کمی پیاز و سیب زمینی و من هم نوش جان کنم دست همگی درد نکنه
فرنی هم دوست ندارم و مامان هم با هر تکنیکی که بلد هست درست میکنه و با کلی شوخی و شکلک و کلک به من میده که من هم به زور دو سه قاشق میخورم و دوست نداشته باشم فوت میکنم بیرون برعکس سوپ که تا آخرش میخورم
بستنی هم خیلی خیلی دوست دارم موز و آلو و هلو هم دوست دارم
بیشتر وقتا دوست دارم بشینم و یا ایستاده باشم و یاد گرفتم خودمو بلند کنم و اگه زیرم بالش باشه بلند میشم و پیروزمندانه میشینم یا وقتی دراز کشیدم مامان میگه ((عسلی مامان دستمو بگیر بلند شو)) و من هم دست مامان رو میگیرم و با کمک مامان خودمو بلند میکنم وبعد دوست دارم بایستم
تازه جایی هم بریم مامان یادم داره و هرکی بگه ((عسل دست بده )) من هم دست میدم