شهريور 93
روز ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر مبارک
روز ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر مبارک خداوند لبخند زد دختر آفريده شد لبخند خدا عسل شيرين روزت مبارک و روز همه دخترهاي گل مبارک ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﺵ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺸﻪ ﺟﻮﺍﻫﺮ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﻢ ﻓﺮﻗﯽ ﺑﺎﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ به ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍ ... روز تولد حضرت معصومه و روز دختر و خواهر به همه خواهر های گل و خوشگل مبارک ...
نویسنده :
مامان
7:15
چند تا عکس از مرداد ماه 93
خيلي وقته مامانم ننوشته ولي خب به جاش عکسهام رو مياد ميزاره امروز 1 آذر هست و بالاخره با کلي تاخير اومديم هم عکس هاي اين پست رو بزاريم و هم انشالا مطالب جديد يک روز در شهر بازي پارک آب و آتش اينجا هم پوني سواري کردم که خيلي خوشم اومد يک روز گرم تابستون ژست هاي من نقاشي رو هم خيلي دوست دارم يک روز در کاخ سعدآباد اين جا هم خونه درست کردم و با عروسکام رفتم توش يک روز گردش ...
نویسنده :
مامان
14:17
ماه رمضان و عيد فطر 93
زودي ميام و مينويسم امروز 1 آذر هست و بعد يک تاخير طولاني بالاخره اومديم تا هم مطالب قبلي روکامل کنيم و هم انشالا خاطرات جديدم رو بنويسيم ماه رمضان امسال هم خوب بود و هواها فقط خيلي خيلي خيلي گرم بود و روزها طولاني. مامان و بابا روزه ميگرفتن و منم ميگفتم منم ميشه روزه بگيرم؟ مامان هم ميگفت؟ چرا که نه؟! بعد وقت خوردنم که ميرسيد و مامان ناهارم يا عصرانه و خوراکي هام رو مياورد ميگفتم : مامان روزه مال بزرگاس من هنوز کوچولو ام. انشالا بزرگ شدم روزه ميگيرم مامان هم ميخنديد و ميگفت انشالا تو اين روزهاي گرم هم مامان من رو صبح ها بيدار ميکرد و ميرفتيم مهدکودک. ظهر هم ميومد دنبالم . ...
نویسنده :
مامان
14:15
عسل بانو به مهدکودک ميرود
من ديگه خانومي شدم و مهدکودک ميرم اين چند وقت من و مامان چند تا مهدکودک رو رفتيم و ديديم و بعضي هاشون هم که زمين بازي داشتن و ساعتي ميشد پول داد و از زمين بازيش استفاده کرد. که من هم با خوشحالي ميرفتم و يک تا دوساعت بازيامو ميکردم خلاصه فعلا يکيشو انتخاب کرديم که مهد خوبيه مربي هاي مهربوني داره و جاش خوب و باصفاس و به خونمون هم خيلي دور نيست هفته آخر ارديبهشت آزمايشي چند روزي رفتيم تا ببينيم خوبه يا نه؟ و من هم عادت کنم به محيطش منم خوشحال و خندون رفتم با مامان. و خانوم مربي مهربون که اومدن و دست من رو گرفتن تا برم سر کلاس و پيش بچه ها . و منم با خوشحالي باهاش رفتم و اصلا غريبي نکردم. که خي...
نویسنده :
مامان
16:41