نه ماهگی عسل
من امروز نه ماهه شدم هورررررررا با یه عالمه کارای جدیدی که یاد گرفتم
راستی یه خبر مهم این که دندون درآوردم یه چند روزی بود که کمی بیتاب بودم و مامان هم همش لثه هامو چک میکرد ببینه من دندونام دراومده یا نه روز پنج شنبه ٢٦ آبان شب کمي بيتابي کردم و ظهر مامان به لثه هام هم دست زد ديد من لثه ام سفته ولي هنوز شک داشت که دندونه يا نه تا اينکه روز جمعه 27 آبان موقع خوردن ناهار در خونه مادرجون اينا متوجه اولين مرواريد کوچولوي من شديم و من هم کلي ذوق کرم که دندون دار شدم ولي نميدونم چرا بعد اينکه دندون من رو همه ديدند باز هم به من سوپ دادند و از غذاهاي ديگه خبري نشد!!!
(راستي مامان بزرگ تو دفتر خاطرات دايي جونم هم که نگاه کرده بود دايي هم دقيفا هشت ماه و بيست و شش روز اولين دندونش دراومده بوده )
چهاردست و پارو هم دو هفته اي ميشه که خوب ياد گرفتم و به طور حرفه اي چهاردست و پا ميرم و خلاصه اين که همش از زير مبل و بوفه و اين جورچيزا سردر ميارم يه وقتا هم وسط چهاردست و پا رفتن ميشينم و دس دسي ميکنم
اينحا رفتم زير بوفه و گير کردم اون وقت اين مامان دوباره عکاسي کردنش گرفته !
باي باي رو هم ياد گرفتم و هر کي رو ببينم باهاش دست تکون ميدم يه وقتايي هم همينجوري همش توخونه واسه مامان دست تکون ميدم، بعد سرسري ميکنم و دس دسي هم وسطاش ميکنم و مامان هم با من همين کارهارو ميکنه
راستي جيز رو هم ياد گرفتم به ليوان چايي دست نميزنم وميگم جيززززززه و اگه ليوان رو جلوم بيارن دستم رو عقب ميکشم البته خيلي کم خطا داره و گاهي هم يواشکي دستي ميزنم که تا دستم داغ ميشه فوري ميکشم و جيززززززززززززززز ميگم
ديگه اين که کلي شيطون بلا شدم
شب ها به زور ميخوابم ! 12 زودتر که امکان نداره و تازه تا بخوابم انقدر تو جام تکون ميخورم و چپ و راست ميشم، ميشينم، گاهي نصفه شبي تو تاريکي دس دسي راه ميندازم و خلاصه کلي برنامه دارم تا شايد خوابم ببره تا صبح هم يه چندباري پاميشم و دوباره ميخوابم
اين ها هم چند مدل از خوابيدن هاي منه !!!
اينحا هم شب پاشدم و مامان منو آورده تو حاي خودشون
اينا هم يه روز ديگس که بعد شب زنده داري ، صبح با خيال آسوده خوابيدم
لبه هاي تختم رو هم کم کم دارم ياد ميگيرم تا بگيرمشون و بلند شم