عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

عسل بانو

واکسن شش ماهگي

1390/6/7 16:50
نویسنده : مامان
1,602 بازدید
اشتراک گذاری

روز پنج شنبه سوم شهريور صبح با مامان و بابا رفتيم بهداشت تا واکسن بزنم  منتظر شديم تا نوبتمون بشه منتظر اتفاقا چند تا ني ني  هم سن من اونجا با مامان و باباهاشون منتظر بودن لبخند و قبل واکسن کلي سرمون مشغول شد و من باز از ديدن چند تا ني ني کلي ذوق کردم و همش ميخواستم برم سمتشون  و ميخنديدم  نوبتمون که شد رفتيم تو و قد و وزن منو گرفتن  و همه چي خوب بود قلب بعد رفتيم تا واکسن بزنم و من هم خوشحال و خندون نیشخند خلاصه بابا پاهامو گفت و مامان هم اين شکلي شده بود نگران من هم که هي ميخواستم غلت بزنم که اول يه قطره دادن و من با اشتها خوردم چشمک و يهو واکسن رو خانوم بهيار که به من زد بعد چند ثانيه سکوت اينجوري شدم گریه و بعد واکسن دوم رو هم خوردم و اوهگریهتعجب  وبعد کلي گريه کردم و کمي طول کشيد تا آروم شم  بعد مامان شير داد و من خوردم و کمي آروم شدم رسيديم خونه هم آروم بودم و کمي تب داشتم و استامينوفن مامان داد تا بخوم و کمي خوابيدم خواب شب هم فتيم خونه مامان بزگ اينا و من آروم بودم و نزديک افطار هم خوابيدم  ولي بعد افطار با درد از خواب پاشدم و تا يه ساعت جيغ زدم و گريه کردم گریه و کلي منو راه بردن و مشغولم کردن تا خداروشکر خوب شدم بغلو حالا تا واکسن يه سالگي راحت شديم

اينم عکسمه بعد واکسن که برميگشتيم خونه و من هم خوابم برده بود

عسل خانوم بعد واکسن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان زهرا نازنازی
7 شهریور 90 17:31



خاله هانيه
12 شهریور 90 20:17
عزيزم فکر کنم بيشتر از تو مامان درد ميکشه براي واکسنت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل بانو می باشد