22 ماهگی عسل و یلدا 1391
یلدا مبارک
امسال دومین یلدای من بود یه جورایی هم سومین یلدا چه جوری سومی؟ خوب معلومه دیگه یلدا ۸۹ دو ماه مونده بود تا تولدم در نتیجه یه جورایی حضور داشتم امروز ۲۲ ماهه هم شدم و کلی بزرگتر
شب رفتیم خونه مامانی اینا و مامانی هم برام کادو داد و من با ذوق و شوق شروع به باز کردنش کردم و دیدم یه شنل قرمز خیلی خوشگل کفشدوزکی با یه کلاه قرمز هست که مامانی خودش برام بافته و قراره بشیم مامان بزرگ و شنل قرمزی که قصه مورد علاقه من و مامانیه و همیشه میریم خونشون برام تعریف میکنه مرسی مامانی خیلی خوشگله و میدونین که منم عشق لباس تازه از یه چیزی خوشم بیاد دیگه درش هم نمیارم
بابایی هم چندروز قبل اومدن خونمون و کادو تولد مامان و بابا و آجیل و شیرینی و یه لباس خوشگل برای یلدا به من کادو دادن مرسی بابایی
راستی صبح هم که با مامان و بابا رفتیم خرید مامان هم برام النگو رنگی رنگی و انگشتر صورتی و گل سر خرید و کادو داد و رفتیم یه پاساژ که یه عالمه عروسک و اسباب بازی داشت و من کلی ذوق کردم و تو ویترین یه مغازه عروسک یکی از کارتون های محبوبم رو دیدم و شروع کردم به ذوق کردن عسل:این چیه؟ اییییییی عسل . اییییی یعنی مال منه !!! عروسک باب اسفنجی و بابا هم باب اسفنجی رو برام کادو خرید و کلی ذوق کردم
خلاصه شب هم آجیل و میوه و شیرینی و انار و لبو و هندونه خوردیم که این ها همه خوراکی های مخصوص شب یلدا هست و البته هندونه خیلی خوشمزه تر و شیطونی هم داشتیم که خودم بودم و یه ثانیه هم آروم واینستادم که مامان بتونه یه عکس صاف از من بندازه انقدر بالا و پایین پریدم و پشت سرهم میگفتم این چیه؟! اصلا اون شب خیلی هیجان زده شده بودم. خیلی زیادا بیشتر از همیشه خیلی شلوغی کردم
مامانی هم به سفارش مامان زحمت کشیده بودن و یه دامن سبز بافته بودن و به من دادن که با لباس و جوراب قرمزم ست بشه و بشم هندونه شیرین عسلی شب یلدا
این عکس بالا نتیجه تلاش کل اعضا خانواده هست که از پشت دوربین کلی من رو مشغول کردن و من یه ثانیه فقط نشستم رو به دوربین
والا بعدش اینطوری بودم و دایی هم بادیگارد من در اطراف میز بود
اصلا الان یکی از مکان های مورد علاقه من بالایه میزه خیلی دوست دارم انقدر کیف میده تازه روش بدو بدو کنم و مامان و بابا هم اینطوری بشن
کی دیگه از کارهای شب یلدا حافظ خومی هست که بابا زحمتش رو کشید و برامون یه فال گرفت و گوش کردیم
اینجا هم دیگه اوج ذوق زدگیم بود