عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

عسل بانو

عسل و مسافرت شمال -چمستان (۱)

1391/9/11 10:10
نویسنده : مامان
647 بازدید
اشتراک گذاری

چند روزی من و مامان و بابا و خاله مامان و ببسی (بنفشه دخترخاله مامان که به اونم میگم ببسی) رفتیم شماللبخند سفر خوبی بود خداروشکر و من کلی بازی کردم و خیلی بهم خوش گذشت بغلببسی هم خیلی با من بازی کرد و منم کلی شیطونی کردم مژه

جایی که رفته بودیم اسمش چمستان بود و خیلی آب و هوا و طبیعت خوبی داشت و مامان هم خوشحال بود که من در طبیعتم لبخند هوا هم خیلی سرد نبود ! صبح ها از بیرون ویلا صدای بع بعی ها و ما (گاو) و مرغ و خروس میومد و من کلی ذوق میکردم و دوست داشتم ببینمشون. بابا هم منو میبرد بیرون و یه روز یه گاو بزرگ رو از نزدیک دیدم و از اونجایی که خیلی مهربونم میخواستم بوسش کنم ماچ بابا هم کلی خندید و گفت آخه عسلی گاو رو بوس نمیکنن که! تماشاش میکنن و من کلی ناراحت شدم ناراحت

یه روز رفتیم سمت نور تا به دریا بریم اولش هوا آفتابی بود و دریا هم آبی آبی ولی من خوابم برد تو ماشین و مامان اینا نوبتی رفتن و من خواب بودم. وقتی رسیدیم نور داشت طوفانی میشد و من هم بیدار شدم و رفتیم دریا. منم از اون دفعه مسافرت شمال دریا یادم بود و با ذوق میگفتم یَیا !چشمک 

اینجا هم دارم به صدای دریا گوش میدم

عسل و دریا

تازه خیلی هم دوست داشتم برم تو آب که مامان برام توضیح داد الان تابستون نیست و هوا سرده فقط نگاه کن! هوا هم کم کم داشت سرد میشد و منم لباسای گرمتر ‍‍ تنم کردم

عسل و دریا

خلاصه اون روز کلی بازی کردم و بعد ناهار خوردیم و برگشتیم ویلالبخند 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ملینا
18 آذر 91 9:16
ییا گفنت رو قربون .چه ژستی هم گرفته شیطون بلا.


ممنون خاله زنده باشین .

مامان ثنا و ثمین
18 آذر 91 14:05
سلام عسیسم.رسیدن بخیر .از خنده های شیرینت معلومه که خیلی بهتون خوش گذشته.همیشه به مسافرت


سلام مرسی خاله مهربونم .

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل بانو می باشد