عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

عسل بانو

شیرین کاری و شیرین زبونیای عسل خانوم

1391/8/9 18:32
نویسنده : مامان
634 بازدید
اشتراک گذاری

حسابی این روزا شلوغ و شیرین زبون شدم فکر کنم این هم یکی از دلیل هایی هست که مامان دیر میاد و خاطراتم رو مینویسه متفکر چشمک خلاصه تو این یکی دو ماهی که گذشته از آخرین پست وبلاگم کلی کارهای جدید یاد گرفتم بغل کلی عسل تر شدم زبان کلی حرف زدن یاد گرفتم مژه صاحب سلیقه شدم چشمک و خلاصه کلی چیزایه تازه قلب مامان هم دیگه داره سعی خودش رو میکنه تا تنبل نباشه و زود زود بنویسه ابرو 

خوب اول از همه اینکه  دیگه اَ دَ ل نمیگم میگم عسل چشمک البته تو این بین گاهی سین رو شین هم میگفتم ولی الان دیگه خوشگل میگم عسل لبخند هر چی مال خودم باشه میدوم برش میدارم یا نشونش میدم و میگم : عسل بغل اسمم رو هم هر کی بپرسه با ژست میگم عسل مژه 

یه وقتا هم تند و تند شروع میکنم به حرف زدن و اشاره خودم رو نشون میدم میگم عسل بعد به مامان اشاره میکنم و میگم:مامان و بعد به بابا: بابا و خلاصه هر کی باشه اسمش رو میگم : عسل ، مامان ، بابا، نی نا (نی نی) ، و هیجان زده که بشم و یه چیز جدید ببینم اون وسط فوری میگم: این چیه؟!

یا میگم این چیه؟ خودم جواب میدم : عسل و خلاصه کلی زبون میریزم زبان همینجوری هم که با زبون مخصوص خودم وقتی به حرف بیفتم دیگه تمومی نداره و تند و تندحرف میزنم و مامان هم با دقت گوش میده و از توش کلمه هایی درمیاره ! سوال و بعد ذوق میکنه قلب کلا تند تند و با صدای بلند حرف زدنم زمان های مشخصی داره بغل

یکیش وقتیه که حوصلم خیلی سررفته باشه و مامان عصر ببره من رو دَ دَ ر دیگه از در خونه در بیایم کلی برا خود با صدای بلند آواز میخونم و ذوق میکنم و هر چی رو هم ببینم نشون میدم و اسمشو میگم لبخند مثلا: این چیه؟ دَ رگ ، این چیه :‌آباب (پیشی! البته در لغت نامه من آباب معانی زیادی داره از جمله اسباب بازی و پیشی و ...) ، این چیه؟ آخا (آقا) و خلاصه همینجوری در طول مسیر میخونم و حرف میزنم بغل یکی از علاقمندیام هم اینه که وقتی میریم از خونه بیرون حتما یکی از آبابامو (اسباب بازیامو) بردارم معمولا نی نی یا بع بعی یا آقا گاوه و خلاصه تمام راه هم باید محکم با یه دست بغلش بگیرم لبخند مامان هم همیشه فقط میگه عسل فقط یه چیزی بیار کوچولو باشه قد خودت برنداری بیاریا ! متفکر 

خلاصه یکی دیگه از مواقعی که من خیلی تند و تند دیالوگ میگم و با صدای بلند حرف میزنم مواقعی هست که خدایی نکرده مامان بخواد یه سریال ببینه ، دیگه اون موقع روی صحبتم هم فقط با مامانه و باید من رو نگاه کنه ولی اگه مامان نگاه نکنه و خودش رو با تلویزیون مشغول نشون بده و صدای تلویزیون رو بلند کنه خوب کاری نداره من هم بلند تر صحبت میکنم و کلا صدای سریال میشم نیشخند بعد مامان اینجوری میشه تعجب بعد هم خوب معلومه پیروز میدان من هستم و سریال تعطیل میشه چشمک تازه جالبیش اینه که برنامه های مورد علاقه مامان رو میشناسم و تا شروع بشه من هم عملیاتم شروع میشه ! خنده تازه دست مامان رو هم میگیرم و از جلو تلویزیون بلند میکنم بغلالبته مامان خودش میدونه اینا همه از روی علاقه هست دیگه کاریش نمیشه کرد قهقههنیشخندخنده 

گفتنی زیاده عکس هم زیاد دارم حالا انشالا میایم و بازم مینویسیمقلب

عکس های جدیدی هم مامان در حین انجام خرابکاری هام و تماشای تلویزیون و ... گرفته که بعدا میایم میزاریم . فعلا این عکس که مال ٢ شهریور هست که با مامان و بابا رفتیم فرودگاه استقبال دایی  بغل

عسل و استقبال از دايي مامان در فرودگاه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان یلدا و سروش
10 آبان 91 22:13
وای چه ناز این دختر. مامانی اسپند یادت نره. . خوشحال میشم که تبادل لینک کنیم. در ضمن اگه درخواست لینک بنده رو قبول کردید لطف کنید بگید از کدوم شهر هستین


ممنون عزيزم.لطف دارين. من هم با کمال افتخار شما رو لينک کردم
مامان یلدا و سروش
14 آبان 91 16:33
مرسی عزیزم. فقط لطف کنید بگید از کدوم شهر هستین تا کنار اسمتون بنویسم.


باشه عزيزم حتما
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل بانو می باشد