عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

عسل بانو

عسل و مسافرت شمال - قسمت اول!

1391/6/9 15:10
نویسنده : مامان
565 بازدید
اشتراک گذاری

پنج شنبه 26 مرداد صبح با مامان و بابا راهی شمال - بند انزلی شدیم. ساعت ٨:٣٠ راه افتادیم و نزدیک های ٢ رسیدیم لبخند هوا هم خیلی گرم بود . بعد وارد ویلا شدیم که من اول کمی غریبی کردم با محیطش!  مژه و همش بغل مامان بودم بعد که کم کم با محیط آشنا شدم ، شدم همون عسل شیطون بلا و مشغول عملیات و کارهای خودم شدم نیشخند

عسل در حال شناسایی اطراف:

عسل خانوم

کمی استراحت کردیم و بعد ناهار خوردیم لبخند

عصر هم رفتیم کمی خرید و گردش اطراف ویلا بغل

بعد هم ديگه آشنا شدم با همه جا و راحت برا خودم گشت و گذار ميکردم. اين چند روز هم مامان وبابا اگه تو ويلا بوديم فقط دنبال من بودن چون من يه جا بند نميشم که ! همه جا بايد سرک بکشم زبان

عسلي و بازي با بع بعي

تازه تماشاي تلويزيون هم ممنوع!!! تا روشن بشه خاموش ميکنم نیشخند البته خونه خودمون مامان کلي عمليات انجام داده تا نتونم دکمه هاي تلويزيون رو دست بزنم ولي خوب من راهش رو پيدا ميکنم و مامان روش جديدتري رو بايد اختراع کنه نیشخند

خلاصه تو ويلا هم همين برنامه بود يا تلويزيون رو برفک ميزاشتم يا خاموش بعدش با خيال راحت ميشستمبغل

عسلي بلا

بيشتر وقت ها هم اگه ويلا بوديم و بيرون گرم نبود مامان و بابا من رو ميبردن حياط و کلي بدو بدو ميکردم و بازي لبخند کلي هم درگ (برگ) بود که من همش نشون ميدادم و ذوق ميکردم چشمک

يه تفنگ آبي بزرگ هم بابا برام خريد که ديگه اون عشقم بود ميرفتيم حياط آب بازي قلب

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان آرشیدا کوچولو
9 شهریور 91 15:10
عســــــــــــل بانو، عسل گیسو، عسل چشم بخورمت که اینقدر نانازی تو


ممنون
سمیرا
12 شهریور 91 1:40
ای جونم خانوم خوشگل خوشتیپ
خوش گذشت خاله ؟
همیشه به سفر


ممنون خاله.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل بانو می باشد