عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

عسل بانو

خريد کفش

1390/12/18 10:09
نویسنده : مامان
1,214 بازدید
اشتراک گذاری

 چند روزي هست که مامان ميگفت عسلي ديگه بزرگ شدي ! ميخوام با خودم ببرمت کفش بخريم بغلهواها هم سرد بود و نميشد بريم ابرو اما ديروز هوا خوب بود و مامان هم شجاع شد و من رو حاضر کرد تا با هم بريم خريد مژه خاله جون هم تلفن کرده بود حالمون رو بپرسه ديد ما داريم ميريم گفت : امروز منم کار خاصي ندارم ميام باهاتون لبخند من و مامان هم کلي ذوق کرديم نیشخند و سه تايي حرکت کرديم به سمت خريد  من هم که کلي ذوق داشتم و خيلي خوشحال بودم و همش دوروبرم رو بادقت نگاه ميکردم و حسابي داشت بهم خوش ميگذشت بغل 

عسلي يه خريد مي رود

عسل خانوم به خريد مي رود!

بعد تو دلم فکر ميکردم : متفکر آهان پس مامان يه وقتا منو ميزاره خونه مامان بزرگ و ميره، و ميگه کار دارم ميخوام برم خريد مياد اينجا متفکر يادم باشه از دفعه هاي بعد من هم ديگه باهاش بيام خيلي خوبه چشمک مامان: عسل ميدونم تو فکرت چي ميگذره دختر شيطون بلا من ! ولي اينجا خيلي شلوغه و نميشه شما رو خيلي آورد ولي قول ميدم بعضي وقت ها بيارمت لبخند البته من قبلا هم اومده بودم ولي با کالسکه  ولي اين دفعه بدون کالسکه اومديم و گاهي مامان بغلم ميکرد و گاهي خاله جون و يه وقتايي هم جاهايي که خلوت بود دست من رو ميگرفتن و خودم ميومدم بغلکلي هم ذوق ميکردم  يه جا تو يه پاساژ يه ني ني با مامانش رو ديدم که نشسته بودن و استراحت ميکردن کلي ذوق کردم و بدو بدو رفتم سمت ني ني و با انگشت به مامان و خاله نشونش ميدادم و ميخنديدم و خلاصه کلي ذوق کرده بودم که يه ني ني ديدم نیشخند ني ني هم يه کم از من بزرگتر بود و با تعجب من رو نگاه ميکرد  سوال ولي من از ذوقم کم نشد و نگاش ميکردم لبخند کم کم يخ ني ني هم باز شد و لبخندي تحويل داد بعد کلي ذوق و شوق من بغل مامان هم ميگفت عسل بريم ديگه و دست من رو گرفته بود ولي من مامان رو ميکشيدم سمت ني ني! ولي مامان ديگه بغلم کرد و اومديم بيرون چشمک بعد رفتيم يه مغازه که کفش ني ني ميفروخت و مامان و خاله چند تا کفش انتخاب کردن و پاي من ميکردند تا ببينند چه جوريه ؟ و من هم دوست داشتم راه برم هر کفشي که ميپوشيدم با  ژست راه ميرفتم و تازه يه بار کفش ها رو که پام کردن با سرعت داشتم از مغازه ميرفتم بيرون که ديدم همه دارند ميخندند خنده جديدا هم هر چيز جديدي رو ميبينم با انگشت نشون ميدم و ميگم اين چيه؟؟؟ رفتم سمت آقاي فروشنده و يه چيزي رو که بعدا فهميدم پوستره نشون دادم و گفتم اين چيه؟ آقاي فروشنده هم کلي ذوق کرد و از ذوقش يه آبنبات به من داد و دو جفت هم کفش خريديم يه کفش مهموني و يه کفش اسپرت و خوشحال اومديم بيرون لبخند بعد رفتيم يه کم چرخيديم و وسايل سفره هفت سين ديديم و .... لبخند بعد هم که مامان خيالش از کفش خريدن راحت شد گفت: حالا بريم اين مانتو فروشي رو هم نگاه کنيم منم يه مانتو بخرم بغل خلاصه من هم بغل خاله بودم و رفتيم تو  مانتو فروشي ولي چند دقيقه بعد مامان و خاله در حالي که من بغل خاله بودم دو تا پا داشتن و دو تا پا هم قرض کردن و از فروشگاه اومدن بيرون تعجبتعجبتعجب حالا چرا سوالسوالسوال بله اين قضيه هم مربوط ميشه به سيل طرفدارهاي پروپاقرص من بغلکه هر جايي ميرم کلي طرفدار پيدا ميکنم چشمکزبان وقتي رفتيم تو ناگهان مامان ديد من و خاله در بين طرفدارامون محاصره شديم تعجب اونجا همه کار و زندگي رو ول کرده بودند و اومده بودند سراغ من  و همون طور که در تصاوير ميبينيد هر کي يه شيرين کاري ميکرد يکي آواز ميخوند، يکي عشقولانه در ميکرد، يکي بالا و پايين ميپريد و ميگفت آخي گوگولي مگولي موش بخورتت !!!! يکي اومده بود ميگفت آخي چقدر شبيه مموله !!!!! ( بعدا فهميدم شخصيت کارتوني دوران کودکي مامان)  ، خلاصه يکي کلاهمو درمياورد، يکي از مامان اجازه ميگرفت ميشه بغلش کنم 1 دقيقه؟!!!! ، يکي ميگفت : آخي ميشه يه عکس بندازم!!!!!!!! من هم انقدر تعجب کرده بودم که فقط زل زده بودم و نگاه ميکردم و مامان و خاله هم اين طوري شده بودند ناراحت و تصميم گرفتند که کلا بيخيال خريد مانتو بشن در ميان استقبال گرم طرفداران از فروشگاه خارج شديم و مامان و خاله يه نفس راحتي کشيدند اوه و مامان گفت : ديدي دخترم اين يکي از دلايلي هست که من نميتونم هميشه با تو بيام خريد قلب آخر ها هم من خسته شدم و خوابم برد که حسابي مامان ميگفت سنگين شدي و ديگه زود اومديم خونه مامان بزرگ لبخند

عسلي خسته از يه روز خريد

 حسابي هم گرسنه بوديم و تا رسيديم من کفش هامو پوشيدم و مامان بزرگ هم ديد و کلي ذوق کرد و بعد ناهار خورديم  شب هم بابا اومد و رفتيم خونه خودمون و کفش ها رو نشونش داديم و کلي ذوق کرد و خوشش اومد قلب

خلاصه اين بود داستان يه روز خريد عيد ما ! چشمک

مامان نوشت: امروز که ميخواستم پاشم و يه پست تو وبلاگت بزارم  صبح زودتر از هميشه پاشدي و من کمي باهات بازي کردم و بعد کمي صبحانه خوردي و به زور رو صندلي غذات خوابت برد! آخه دختر تو جاي خودت بخواب ديگه لبخند 

عسل خانوم خوابيده!

خلاصه الان خوابي و من موفق شدم بعد دوساعت اومدن و رفتن اين پست رو بزارم اوهاوهاوه  حالا تا خوابي برم ناهاردرست کنم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

زهره مامان هلیا
18 اسفند 90 11:17
ای جان ماشالله عسل جون خیلی نازه ماشالله وزنشم خوبه هلیا وزنش خوبه ولی تپل مپل نیست


ممنون دوست خوبم. هليا جون رو ببوسيد. ايشالا همه ني ني ها هميشه سالم و سلامت باشند.
ازاده مامانه هانا
18 اسفند 90 22:31
گلم کفشای نو مبارک خاله جون ایشالا ساله خوبی داشته باشی

مامان عسل منم یکی از طرفدارای پرو پا قرص دخترتم

عسله دیگه چه میشه کرد


ممنون گلم. ايشال براي شما هم سال خوبي باشه. لطف دارين. هانا جون ناز رو از طرف من ببوسيد که خيلي دوسش دارم
خاله هانيه
18 اسفند 90 22:38






























خاله ی امیرعلی
19 اسفند 90 1:49
سلام
خوبین؟خوشین؟
میبینم که عسل بانو جونم خرید عید کرده مبارکت باشه دو جفت کفش خشگل! بسلامتی گلکم کاش از کفشاش عکس میذاشتی حتما خوش تیپ تر میشه ایم عروسک با با کفشهای عیدش
از بس ماه و نانازه که همه دوسش دارن و میخوانش اینها یکیشونم منم که از اینجا قربون صدقش میرم بس که جیگره جیگر


سلام خاله اميرعلي جان. ممنون عزيزم. و شما خيلي لطف دارين نسبت به عسل. من هم اميرعلي جان رو خيلي دوسش دارم و ايشالا 120 سال زنده باشه
مامان اترینا
20 اسفند 90 10:54
سلام عزیزم دلم واسه خوشگله خودم تنگ شده بود کفشای قشنگت مبارک


ممنون
مامان شراره
21 اسفند 90 2:09
الهی قربون این خانوم خوشگل بشم من که کلی طرفدار داره.میگم مامانش مثل هنرپیشه های سوپر استار باید ازاین به بعد عسل خوشگلو باعینک دودی ببری بیرون تا نشناسنش واینقدر اذیتش نکن
خوشگل خاله کفشهای خوشگلت مبارکت باشه.ایشالله به خوشی وسلامتی ازشون استفاده کنی.
مامان عسل منم سال نو روبهتون تبریک میگم.ایشالله تواین سال به همه ارزوهاتون برسید.
عسل رو ازراه دور میبوسم.اونم نه یکی نه ده تا.کلییییییییییییییی


ايشالا 120 سال کنار عزيزانتون زنده باشين .
ممنون از تبريک و دعاي خوبتون[ منم عسل جون رو از راه دور ميبوسم
مریم مامان عسل
21 اسفند 90 7:39
ای جونم خوشششگل خاله! فدات بشم من که رفتی خرید! مامانی خوب عکس کفشاشم میذاشتی ما ذوق کنیم دیگه! مبارکش باشه. عیدتون پیشاپیش مبارک. به امید سالی پر از شادی...


ايشالا زنده باشيد. ممنون گلم بابت تبريک. من هم سال نو را به شما تبريک ميگم با آرزوي بهترين ها
تینا
22 اسفند 90 10:23
ای جووون قربونت برم که انقدر طرفدار داری خوشگلم از بس که ماه و نانازی ...
من که همیشه از پشت مانیتور میخوام بخورمت چه برسه به اینکه یه روز ببینمت
کفشاتم مبارک عشق خاله ... باهاشون حسابی بدو و شیطونی کن

دوست گلم سال خوبی داشته باشین پر از سلامتی پر از لحظه های قشنگ


خيلي ممنونم از لطفتون به عسل و ايشالا 120 سال کنار عزيزانتون زنده باشين. واقعا دل به دل راه داره من هم خيلي خيلي آنيتا جون رو دوسش دارم و از راه دور ميبوسمش. و ممنون از تبريک سال نو دوست عزيزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل بانو می باشد