مهر ماه 92
مامان نوشت: عسل جون چي کار کنم مامان تنبل شده شايدم وقت کم مياره. انشالا انشالا انشالا زود زودبيام بنويسم شيرين کاري ها و شيرين زبوني ها تو.
اينا رو ميزارم که تشويق بشم و بيام زود زود بنويسم
آخه هر روز يه شيرين زبوني و يه شيرين کاري داري به خودم ميگم ميرم تو وبلاگ مينويسم اين کار يا حرفتو. ولي وقت نميشه يا تنبلي ميکنم يادم ميره
پس انشالا به زودي مينويسم با انرژي اينا رو امروز 12 آدر نوشتم انشالا ميام و عکسها و مطالب مهر ماه رو به زودي ميزارم
بعدا نوشت (14آذر):
1 مهر سالگرد عروسي مامان و بابا بود که رفتيم يه دوربين خوبتر واسه خودمون کادو خريديم تا از من عکس هاي با کيفيت تر و حرفه اي بندازيم اونوقت نيست که منم خيلي درجه همکاري بالايي دارم تو عکس انداختن! کلا خيلي کم پيش مياد افتخار بدم و ژست بگيرم
اينجا هم يه عسل هندي شدم
5 مهر هم رفتيم سرزمين عجايب که خيلي خوش گذشت کلي بازي کردم با مامان سوار قطار شديم و خيلي کيف داد بعد هم با بابا سوار هواپيما شديم اونم خيلي کيف داد چند تا هم بازي هاي ديگه سوار شدم بعد يه دفعه چشمم افتاد به بچه هايي که صورتهاشونو نقاشي کرده بودن ! منم کلي ذوق کردم و گفتم بريم منم آرايش کنم ! مامان هم گفت آخه آرايش نيست عسلي جونم نقاشيه ها گفتم : نه مامان من ميخوام صورتمو آرايش کنم. خلاصه رفتيم و من کلي با ذوق نشستم و تکون نخوردم تا خانومه کارشو بکنه . خانومه هم پرسيد چه طرحي؟ ما هم اين شکلي شديم بعد خانومه گفت: چون خيلي عسلي طرح فرشته ميکنم مياد بهت! وقتي کار تموم شد و آينه رو خانومه جلو صورتم گرفت قيافه من ديدني بود! بابا هم کلي عکس و فيلم ازم گرفت و مدارکش موجوده که چقدر ناراحت شدم و حالم گرفته شد کلا از اون لحظه پکر شدم و ديگه بازي نکردم و اومديم خونه. مامان هم که فکر ميکرد من نزارم صورتمو بشوره فوري قبول کردم تا صورتم رو بشوريم!!! چون به مامان و بابا گفتم: من آرايش دوست دارم که عروس بشم ! مامان و بابا هم کلي خندشون گرفت که من تصورم از آرايش ، آرايش عروس بوده. تازه بچه ها رو ديده بودم اين شکلي شدن ولي فکر کرده بودم من رو آرايش عروس ميکنن
مامان هم گفت: انشالا يه روز عروس بشي و آرايش عروس هم بکني عسل خانوم اين آرايش کوچولوها هست. خودت که ديدي بچه هارو!
اينجا هم با مامان حاضر شديم و ميريم خونه ماماني اينا
بعدا ميايم و بقيه مهر رو هم مينويسيم !