هنرنمايي هاي عسل خانومي
چند روز ديگه 5 ماهم تموم ميشه و ميرم تو 6 ماه ديگه کلي بزرگ شدم و کارهايه زيادي ياد گرفتم غلت که يه ماهيه ياد گرفتم و هر وقت دلم بخواد ميزنم دستامو ميارم جلو صورتم و انگشتامو با دقت باز و بسته ميکنم و نگاشون ميکنم آقون آقون و خخخخخخخخخ گفتن هم که يه طرف حالا ديگه وقتي حالم خوبه و شيرمو خوردم و وقت بازيه کلي از خودم صداهايه بامزه درميارم و مامان هم همش ميگه آخه قربونت برم چي ميخواي بگي و ديگه تو صحبت هاي خانوادگي شرکت ميکنم تازه دارم سعي ميکنم با دستام يه چيزايي رو بگيرم اسباب بازيامو که به صندلي غذامه اولا با پا ميزدم حالا کم کم دارم سعي ميکنم از دستامم استفاده کنم شيشه شيرمم برا چند ثانيه خودم نگه ميدارم ديگه اينکه ................... آهان يادم اومد مامان و بابا که وقت غذا خوردنشونه من هميشه بيدارم و بغل مامان و بابا ميشينم و قاشق غذا رو با نگاه تعقيب ميکنم تازه وسط راه دهنمم باز ميکنم و غذا ميخوام بابا هم ميگه آخه دختر چقدر تو شکمويي يه چند وقت صبر کن تو هم از همينا ميخوري خلاصه اين هم از هنرنمايي هاي من تو اين چندوقت