سفرنامه یزد (قسمت سوم)
دوشنبه هم که آخرین روز سفرمون بود تصمیم گرفتیم تا جایی که میشه بریم و همه جا رو ببینیم صبح طبق معمول صبحانه میل کردیم
اینجا حیاط هتل هست و من در حال خوردن صبحانه هستم کنار حوض که خیلی دوست داشتم
بعد رفتیم برا گشت و گذار رفتیم سمت محله قدیمی و سنتی یزد و دو سه ساعتی تو کوچه پس کوچه های یزد قدم زدیم که پر از خونه های خیلی قدیمی و کوچه های قدیمی و باریک و تو در تو بود بعضی کوچه ها انقدر باریک بودن که به اونا میگفتن کوچه آشتی کنان! و چند تا خونه سنتی قدیمی رو هم رفتیم بازدید کردیم
زندان اسکندر و بقعه دوازده امام و مسجد جامع یزد و چند خانه قدیمی رو دیدیم و خیلی راه رفتیم و کلی خسته شدیم
اینجا هم یه حمام قدیمی هست که الان به سفره خانه تبدیل شده
بعد هم حسابی گرسنه شدیم و رفتیم برای ناهار هتل سنتی داد
بعد ناهار هم رفتیم شیرینی فروشی سنتی یزد و قطاب باقلوا خریدیم و بعد برگشتیم هتل . استراحت کردیم و عصر رفتیم سمت بازارها. یه پاساژ ستاره هم بود که دایی پیشنهاد داد بریم ببینیم که اونجا به یه شهر بازی هم برخوردیم که بسی من خوشحال شدم و نتیجه این شد که یه ساعتی اونجا مشغول بازی شدیم
و آخرش هم همگی رفتیم یه ماشین سواری و من گفتم دیدین خوب شد اومدیم شهربازی خودتون هم بازی کردین
بعد هم اومدیم سوار ماشین شدیم و من خوابم برد و دایی گفت: شما برین من تو ماشین میشنیم که عسل بخوابه مامان و بابا هم رفتن سمت بازارهای سنتی و یه تماشایی کردن و کمی خرید
این هم نمونه ای از صنایع دستی یزد
و شب هم برگشتیم هتل تا زود بخوابیم که صبح زود حرکت کنیم سمت خونه