عسل خانوم و نمايش کدو قلقله زن!
حدود دو هفته پيش رفتيم نمايش کدو قلقله زن که اولين باري بود که من ميرفتم نمايش ببينم آخه من خيلي قصه کدوقلقله زن رو دوست دارم و هميشه مامان و ماماني برام تعريف ميکنن. مامان هم شخصيت مامان بزرگ و نوه قصه رو عسل و ماماني ميگه و من کلي از اين قصه که خودم و ماماني و مامان و بابا توش هستيم ذوق ميکنم خلاصه نمايش شروع شد و ما جلو نشسته بوديم و من يه کمي از صداي خيلي بلند بازيگرا يه کوچولو ترسيده بودم و دست مامان رو محکم گرفتم بعد هم مامان برام توضيح ميداد اون ماماني قصه هست و خلاصه داستان خودمونه ترس که نداره. بازيگرا هم خيلي هواسشون بود و با بچه ها حرف ميزدن و من رو هم خيلي دوست داشتن و سوال ازم ميکردن و منم کم کم ترسم ريخت ولي دوباره آهنگ تند که گذاشتن و چراغها نورشون عوض شد پريدم بغل مامان مامان هم کلي خنديده بود هم از کارهاي من هم از نمايش که خنده دار بود بعضي جاهاش خلاصه نمايش تموم شد و خداحافظي کرديم و بيرون اومديم که ديديم بازيگر نقش کدو قلقله زن داره دنبال من ميگرده و ميگه : اون دختر کوچولو که دو تا گيس بافت داشت و جلو نشسته بود رو ميخوام خيلي بامزه بود ميخوام بغلش کنم ! خلاصه من رو پيدا کرد و از مامانم اجازه گرفت و من رو بغل کرد و بوس کرد و باهام دوست شد و منم هر چي خودش و مامان گفتن اين ماماني کدو قلقله زنه باورم نشد گفتم آخه اون ماماني بود اين که آقا بود ! مامان هم گفت آقا گريم کرده بود و لباس ماماني پوشيده بود ولي من که باورم نشد خلاصه نمايش بدي نبود و خوش گذشت و البته همه بچه هايي که اومده بودن از من بزرگتر بودن يه کمي. حتي بعضياشون مدرسه هم ميرفتن. من کوچولو بودم خب و اولين بارم بود يه کمي هيجان زده شدم ولي الان با ذوق و شوق تعريف ميکنم اون روز رو