عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

عسل بانو

سفرنامه یزد (قسمت اول)

1392/2/8 16:39
نویسنده : مامان
3,582 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه ٩ فروردین ساعت ١٢ ظهر حرکت کردیم به سمت یزد لبخند  و رفتیم دایی رو هم برداشتیم که من کلی از اومدن دایی ذوق کردم مژه و خلاصه من و مامان و بابا و دایی  همسفرهای یزد شدیم لبخند مسیر قم - کاشان نگه داشتیم برا ناهار. حسابی هم گرسنه بودیم و من هم خسته از نشستن تو ماشین آخه من تو ماشین زیاد بشینم حوصلم سرمیره و دوست دارم پاشم ابرو این مامان اینا هم که منو میزارن تو صندلیم کمربند رو هم میبندن و کلی منو کلافه میکنند منتظر 

خلاصه وقتی پیاده شدیم من کلی خوشحال شدم و شروع کردم بدو بدو یه مجسمه شیر هم اونجا بود که من تا دیدمش کلی ذوق کردم و با خوشحالی گفتم: اَبس اَبس اَبسه عسل بره بالا بیشینه نیشخند بابا هم گفت: عسل این اسب نیست دخترم بنده خدا شیره سلطان جنگل ! چشمک منم گفتم : نه اَبسه مال منه عسل میره بالا میشینه زبان (یعنی اسب مال منه و عسل رو بزار بالاش بشینه ) لبخند

خلاصه رفتیم ناهار خوردیم و دوباره حرکت کردیم . راه هم خیلی طولانی بود و ۹ شب رسیدیم . بعد یه ساعت و نیم دنبال جا گشتیم چون همه هتل ها پر بود! خلاصه از طریق یه هتل شماره یه هتل سنتی رو دادن که تازه تاسیس بود و در نتیجه هنوز پر نشده بود و یکی دو تا اتاق خالی داشت . بابا هم زنگ زد و آدرس گرفت و شب اول یه اتاق دو تخته گرفتیم چون فقط همونو داشت ولی صبحش که یکی از مسافرها رفت ما هم رفتیم اتاق سه تخته که بزرگتر و راحت تر بود  لبخند خلاصه که شانس آوردیما بغلتو یزد هتل سنتی ها خیلی خوشگلن و در واقع خونه های قدیمی بازسازی شده یا طرح قدیمی هستن لبخند اینجا هم که ما رفتیم یه خونه قدیمی دوران قاجار بود که بازسازی کرده بودن و خیلی خوشگل و با صفا بود و خودش یه جای تماشایی بودقلب مامان اینا هم صبح زودتر پاشدن و رفتن صبحانه . منم که پاشدم بابا منو  آورد برا صرف صبحانه که خواب آلو بودم ولی کلی ذوق کردم و روزهای بعد با خوشحالی میومدم برا صبحانه که تو حیاط بود و یه حوض کوچولو هم داشت . اما داستانی داشتم با مگس ها!!! هر وقت مگس میومد سرمیز صبحانه منم میگفتم: مَسَ (مگس) برو اینا مال عسله برو برو زبان 

عسل و صبحانه

 

خلاصه صبح روز شنبه بعد خوردن صبحانه به اتاق بزرگتر جا به جا شدیم لبخند

این قسمتو دایی برداشت که من عاشق اون پنجره کوچولو بودم میرفتم از اونجا حیاط پشتی هتل رو که پر از ماهی بود نگاه میکردم و با ماهی ها حرف میزدم چشمک

اتاق دایی

 اینم اتاق خودمون

اتاق هتل

خلاصه بعد جابه جایی حرکت کردیم برای دیدن شهر یزدلبخند اول رفتیم سمت میدان امیرچخماق که تقریبا مرکزشهره و جاهای دیدنی اون ورا زیاده بغل یه کم همون ورا گشتیم و رفتیم مغازه ها و بازار قدیمی رو کمی دیدیم مژه

میدان امیرچخماق

بعد هم رفتیم موزه ابمژه

عسل در موزه اب

عسل و موزه آب

بعد هم رفیم یه آب انبار قدیمی و یه زورخونه قدیمی رو دیدیم لبخند

عسل در گود زورخانه

بعد ظهر رفتیم رستوران سنتی یزد و چون جوگیر شده بودیم ناهار هم قیمه یزدی میل کردیم چشمک قیمه یزدی با قیمه خودمون خیلی فرق داشت نخود به جای لپه داشت و زردچوبه فراوون و رب هم نداشت ! خلاصه برگشتیم هتل و کمی استراحت کردیم چایی خوردیم و دوباره راه افتادیم برا تماشای یزدبغل

رفتیم باغ دولت آباد که یه باغ بزرگ و باصفایی بود پر دار و درخت  با عمارت هشتی و کلاه فرنگی و بلندترین بادگیر که واقعا تماشایی بود و معماری زیبایی داشت و مال خیلی قدیما بود یعنی دوران زندیه تعجب کلی عکس انداختیم و منم بدو بدو کردم و یه بادکنک هم خریدیم که اون قسمتش خیلی شیرین بود و من دوست داشتم نیشخند

باغ دولت آباد

باغ دولت آباد

عسل و بادکنک در باغ دولت آباد

اونجا یه سری تبلیغات هم بود برای تورهای یه روزه و نیم روزه برای گردش در یزد و اطراف یزد . ما هم یه تور نصفه روزه برا فرداش ثبت نام کردیم برا ساعت ۴ بعد از ظهر تا ۱۱ شب بغل 

خلاصه شب هم شام یتزا  (پیتزا ) با دُس (سس) و نوشابه خوردیم بغل البته پیتزا من و مامان سبزیجات بود لبخند شب هم اومدیم هتل و چایی خوردیم و خوابیدیم خواب 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مهسا مامان کیارش
9 اردیبهشت 92 12:19
خوش بگذره عزیزدلم


ممنون


مهسا مامان کیارش
9 اردیبهشت 92 12:19
زنان ؛ قبل از مادر شدن، پری و بعد از مادر شدن؛ تبدیل به فرشته می شوند .

فرشته ی مهربان و فداکار روزت مبارک




روز شما هم مبارک عزیزم


سمیرا
10 اردیبهشت 92 12:24
زنان ؛ قبل از مادر شدن، پری و بعد از مادر شدن؛ تبدیل به فرشته می شوند .

فرشته ی مهربان و فداکار روزت مبارک



ممنون روز شما هم مبارک
مامان یلدا و سروش
10 اردیبهشت 92 13:37
مادر ای پرواز نرم قاصدک

مادر ای معنای عشق شاپرک

ای تمام ناله هایت بیصدا

مادر ای زیباترین شعر خدا


پیشاپیش روزت مبارک عزیزم.


ممنون دوست عزیز روز شما هم مبارک.
مامان یلدا و سروش
10 اردیبهشت 92 13:39
چه جالب سفر عید 92 ما هم شبیه هم بود . ما هم داداش یگلم رو با خودمون بردیم و راهی یزد شدیم. ما هم خیلی جو گیر شدیم قیمه یزدی خوردیم.
ولی هیچی واقعا قیمه خودمون نمیش
سفرتون همیشه بی خطر باشه


چه جالب. پس نقطه مشترک زیاد داشتیم. در مورد قیمه هم کاملا باهاتون موافقمممنون انشالا شما هم همیشه سفرهاتون بیخطر باشه
مامان فتانه
10 اردیبهشت 92 17:15
گرامیداشت روز مادر، گرامیداشت فرشته ای آسمانی است که خداوند به هر انسانی در روی زمین یکی از آنها را هدیه داده است، فقط و فقط یکی که هیچ جایگزینی ندارد. فرشته مهربان روزت مبارک.


ممنون دوست عزیز روز شما هم مبارک
مامان ملینا
10 اردیبهشت 92 19:21
مادر ای والاترین رویا ی عشق

مادر ای دلوا پس فردای عشق

مادر ای غمخوار بی همتا ی من

اولین و آخرین معنای عشق
روزت مبارک


ممنون دوست عزیزم روز شما هم مبارک
مامان آوا
11 اردیبهشت 92 7:58
مهربانی مادر است
ایثار مادر است
عشق مادر است
زندگی مادر است
رنجر مادر است
غم خوار مادر است
درد مادر است
تنها مادر است
بهترین جمله گیتی مادر است .
مامانی خوب روزت مبارک


ممنون روز شما هم مبارک مامان گل


دايي
12 اردیبهشت 92 19:44
آخ آخ آخ آخ ، يادش به خير ، عجب سفري بود ، عجب اتاقي بود ، عجب قيمه اي !!!!!!!!!!! امير چخماخ عالي بود عالييييييي ، هتل و صبونه ها هم حرف نداشت ، عسلي ايشالا بازم با هم از اين مسافرت ها بريم ، اين دفعه که خيلي خوش گذشت


آره دایی واقعا یادش به خیر. سفر خوبی بود خوش گذشت تو اومدی بیشتر به ما خوش گذشت مخصوصا عسل که کلی ذوق زده دایی بود
قیمه رو هم که نگو!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل بانو می باشد