اولین نوروز عسل
سال ١٣٩٠ اولین نوروز زندگی من بود و هم اینکه ١ ماهه شدم و مامان و بابا کلی ذوق داشتن لحظه سال تحویل ( ساعت ٢ و ٥٠ دقیقه) هم که موقع شیر خوردن من بود و بیدار بودم و مامان از این بابت خیلی خوشحال بود چون دوست داشت تو اولین نوروزی که با هم هستیم من بیدار باشم خلاصه لباس عیدامو مامان و بابا تنم کردند و نشستیم تا سال تحویل شد و کلی هم عکس گرفتیم هم به مناسبت نوروز و هم جشن ١ ماهگی من (به قول مامان و بابا انشاا... جشن تولد ١٢٠ سالگیت عسل خانوم) صبح هم مامان و بابا منو حموم کردن و بعد رفتیم عید دیدنی که خیلی خوش گذشت و اولین مهمونی بود که میرفتم و کلی عیدی هم گرفتم
هفته دوم عید هم من و مامان خونه مامان بزرگ (مامان مامان) موندیم و کلی خوش گذشت چون بابا هفته دوم سرکار میرفت و من و مامان از خداخواسته اونجا موندیم و بابا هم عصر ها از سرکار میومد اونجا و خاله جون و دایی جون و مامان بزرگ و بابا بزرگ هم خوشحال بودند که بیشتر منو میبینند
این کیک و کادوهارو مامان بزرگ و بابابزرگ و خاله جون و دایی جون زحمت کشیدن دادن که دستشون درد نکنه