شیرین زبونی های عسلی
دیگه کم کم دارم ٢ ساله میشم کلی بزرگ تر شدم و چیزهای جدیدتر یاد گرفتم خیلی هم شیرین زبون شدم قبلا مامان یه سری از کلمه هایی که میگفتم رو نوشته بود حالا هم میخواد یه سری دیگه رو بنویسه تا بعدا بخونم و ببینم تو دو سالگیم چیا میگفتم البته همشون جدید نیست و بعضی ها رو خیلی وقته میگم
این رو تازه یاد گرفتم وقتی دلم بغل میخواد یا بیرونیم و از راه رفتن خسته میشم دو تا دستامو باز میکنم و میگم : بَبَل (بغل)
وقتی یه چیزی به من میدن و یا وقتی بوس میدم میگم: می سی (مرسی)
وسایل همه رو هم میشناسم میدونم چیا مال من یا مامان یا بابا هست تازه وقتی خونه مامانی اینا هم میریم وسایلارو میشناسم و جمله معروفم رو میگم: ایییییین مالِ مامان ، ایییییین مال عسل، اییییین مال بابا، ایییین مال دایی و ..... خلاصه معرفی میکنم چی مال کیه
وقتی میخوام یکی رو بلند کنم از جاش تا بیاد با من بازی کنه دستش رو میگیرم و میکشم و میگم : پاشو. مثلا وقتی بابا جلو لب تاب بشینه فوری دستش رو میگیرم و میگم : بابا پاشو بابا پاشو بابا پاشو و انقدر میگم تا بابا پاشه یا مثلا میگم: مامان بیا مامان بیا مامان بیا تا بالاخره مامان بیاد اونجا که من میگم
یه وقتایی هم میگم: برو یه روز رفته بودیم خونه مامانی اینا منم تا میام خونه مامانی اینا فوری سراغ دایی رو میگیرم و میرم اتاقش و میبینم نیست متوجه میشم دانشگاهه و یه وقتا که خونه هست کلی ذوق میکنم و باهاش بازی میکنم و میرم اتاقش و کلی وسایلاشو برمیدارم و دایی هم کلی ماشین به من میده و کلا میزاره من با خیال راحت اتاقش رو منفجر کنم یه روز با مامان رفتیم و دایی هم خونه بود مامان هم اومد بشینه اتاق دایی منم دست مامان رو گرفتم و از اتاق بردم بیرون و با ژست گفتم : مامان برو ییش(پیش) مامانی اونوقت مامان کلی خندش گرفت و رفت آشپزخونه پیش مامانی
ایپس (چیپس) انقدر ایپس دوست دارم بیرون که میریم از دور ایپسا رو شناسایی میکنم و نشون میدم و بدو بدو میرم سمت مغازه و یه ایپس برمیدارم مامان هم مونده من از کجا انقدر هله هوله شناس و ایپس شناس شدم آخه مامان دوست نداره به من ایپس بده میگه خوب نیست آخه چرا خوب نیست یه وقتا که زیاد اصرار کنم مامان یکی میخره و منم با ذوق درش رو باز میکنم بعد میبینم توش یه چیز دیگس مامان میگه پاپ کرن ! اون وقت قیافه من اینطوری میشه و مامان ایتطوری: منم به زور چند تایی میخورم و تحویل مامان میدم
دُس (سس): عاشق دس هستم و میدونم با چی دس بخورم تا سیب زمینی سرخ شده ببینم یا مثلا مامان پیتزا پخته باشه یا ماکارونی فوری میگم: دس و میدوم سمت یخچال و دس رو به مامان نشون میدم تا از اون بالا بیاره و من بریزم رو غذام
کلی چیزایه دیگه هم میگما حالا بازم مامان یادش بیاد میاد بازم مینویسه