لغت نامه عسل
من این روزا به غیر از این که کلی کارهای جدید یاد گرفتم ، کلی هم یاد گرفتم حرف بزنم و کلمه های جدید بگم که بعضیاشونو خیلی بانمک میگم :
بابا
مامان ( یه وقتا که خیلی خوابم میاد یا مامان کار داره و نمیتونه همش دوروبرم باشه باغلظت بیشتری مامان رو میگم و گاهی میگم مومان!)
این چیه؟ (اینم از مشهورترین دیالوگ های منه که از ١ سالگی و جزو اولین کلمات!!!! که چه عرض کنم جمله هام بود که گاهی در روز ٣٠ یا ٤٠ یا ٥٠ بار هم بیشتر میگم)
عَدَل ............ عسل
دَ دَ ر ................ گردش ( عاشق گردش رفتن و بیرون رفتنم)
هانی یا آنیه ............ اسم خاله جونم که خیلی دوسش دارم و هر روز اسمشو میگم و دوست دارم بریم پیش خاله ولی خوب هر روز که نمیشه! و هروقت هانی رو ببینم بدو بدو میرم بغلش و میگم آنی آنی هانی
دَرگ .......... منظورم برگ هست ولی فعلا درگ میگم(عاشق گل ها و درخت ها و برگ ها هستم و هروقت بریم بیرون نشون میدم با انگشتم و با هیجان و صدای بلند میگم درگ)
آب
آپ ! .......... وقتی خیلی هیجان زده شم و هوس آپ بازی کنم و یا آپ دادن به گل ها
مامادِ
بابادِ
آدا ............ آقا
اینا ............. اسم عمه جونم
بابا بدی (ب با ضمه!!!)
اَ یو .......... الو ( با یه ژستی هم ایو میگم خیلی دیدنیه حالا بعدا مامان عکس میزاره)
بات .................. باد
بع بع ................ صدای بع بعی
هاپو ........... کلا صدای سگ و گربه
هاپاپ ............ وقتی پیشی ببینم
وییییزززززززززززز .................... زنبور
بله با لهجه خودم یه جوری میگم نمیشه نوشت!!!
اَم
به به
اَ خ یا خیخ ............. یه چیزهایی که تمیز نیستن و نباید دست بزنم
با اشاره و اِه اِه گفتن هم همه منظورهام رو میرسونم
بیشتر از اینا کلمه میگما، حالا مامان یادش بیاد میاد تند تند مینویسه.