علاقمندي ها و شيرين کاري هاي عسل
شيرين زبوني که زياد دارم شيرين کاري هم فراوون حالا مامان کم کم مينويسه
شعر خيلي دوست دارم کتاب هم خيلي دوست دارم يکي از علاقه مندي هام کتاب خوندنه . هر وقت دلم بخواد و هوس کنم بدو بدو ميرم کتاب ميارم تا مامان يا بابا برام بخونن تقريبا همه شعرهاي کتابامو و داستاناشونو بلدم و اگه اشتباهي بخوان برام بخونن فوري تذکر ميدم و درستش ميکنم يه وقتا هم خودم کتابم رو برميدارم و ميخونم شبها هم موقع خواب به مامان ميگم برام شعر بخونه خيلي دوست دارم
تکيه کلام اين روزهاي من دوست دارمه هر کاري بکنم مامان اينا بهم بگن عسل چرا اينکارو کردي فوري ميگم : آخه دوست دارم يا ميگم: براي اينچه!دوست دارم
دوسِت دارم هم زياد ميگم آخه خيلي مهربونم مامان دوسٍت دارم بابا دوسِت دارم ماماني دوسٍت دارم و .......
کلا بغلي نيستم و همش درميرم و نميزارم منو يه دل سير بغل کنن آخه شيطون بلايي هام زياده ولي هر وقت خودم دلم بخواد پيشي ملوس ميشم و ميچسبم به مامان و بابا
خوابم سبکه و زياد اهل خوابيدن نيستم از نوزاديم البنه همينجورم مامان ميگه: کاش بزرگ شي هم همينجور بموني و خوش خواب نباشي البته کم خواب هم نباشيا ولي خوابت اندازه باشه . مثلا شبا تا خاموشي نزنيم نميخوابم هر چقدر هم خسته باشم بازم مقاومت ميکنم تازه مامان که چراغها رو خاموش ميکنه ناراحت ميشم و ميگم: مامان نميشه نخوابيم! مامان هم ميگه: نخير اصلا نميشه بخواب صبح که خورشيد خانوم دراومد پاميشيم منم به زور ميخوابم و البته با کلي شعر که مامان ميخونه و گاهي آخرش مامان خوابش ميبره و من دوباره بيدارش ميکنم که مامان پاشو شعر بخون برام!!!! خلاصه که کم پيش مياد از خستگي زود خوابم ببره
کارتون هم باب اسفنجي دوست دارم همچنان و پلنگ صورتي بعد اونا بع بعي ها! و تام جري. اين روزها از برنامه عموپورنگ هم خوشم اومده و تنها برنامه اي هست که يه ساعت با کيف بدون اين که پاشم ميشينم و نگاه ميکنم کارتون هم وسطش ميزارن ناراحت ميشم که عمو پورنگ چي شد؟ من کارتوناشو دوست ندارم! مامان هم از اين سليقه من در عجبه بعد خودش رو قانع ميکنه که برنامه بچه هاس ديگه لابد يه چيزي داره که من دوست دارم آگهي بازرگاني هم خيلي دوست دارم و با ذوق نگاه ميکنم و حفظ شدم مخصوصا لوسي لوسي رو که تا صداش بياد بدو بدو ميام جلو تلويزيون و اجرا ميکنم و ميخونم و آگهي شامپو بلرنگ (گلرنگ) که خيلي دوست دارم و ميخونم باهاش تازه تبليغات روم انقدر اثر گذاشته که هي ميگم من شامپو بلرگ ميخوام تا چشام نسوزه !!! مامان هم هر چي ميگه آخه شامپو خودت خيلي بهتره من اصلا قبول نميکنم تا آخر سر ماماني برام يه بلرنگ خريد و داد به من و انقدر ذوق کردم که نگو. هر وقت هم ميريم حموم ميگم : به به چه شامپو خوبي دارم بلرنگ صورتي چشمام اصلا نميسوزه نه اصلا . من جانسون دوست ندارم ديگه اونو نزن بلرنگمو بزن مامان و مامان هم اينطوريه ديگه تو اين مواقع
غذاهاي محبوب من تو اين ماه هاي اخير : کباب رتبه اول رو داره (از اين نظر کاملا به مامان رفتم ) و بعد ماکاروني و سوپ و پلو و بيشتر سبزي پلو. کو کوسبزي هم دوست دارم. قرمه سبزي يه وقتا دوست دارم! و سيب زميني سرخ کرده و لازانيا و پيتزا. قبلا ها آش رو خيلي دوست داشتم الان هم دوست دارم ولي خيلي کمتر! ولي کلا کباب يه چيز ديگس
تنقلات: لواشک خيلي ترش ، سس انار که رو ماکاروني دوست دارم بريزم !!!!!! ، شکلات که به به
چايي هم خيلي دوست دارم اونم با قند که اين قند خوريم هم به بابام رفته
بازي که خيلي دوست دارم و هم بازيامم همه بزرگن مامان و بابا و ماماني و دايي و .... بدو بدو دوست دارم . مغازه داري هم خيلي دوست دارم مغازه درست ميکنم و مامان بابا ميان خريد ! . بازي با عروسک هام ، لگو بازي
کلا هر چي رو هم ببينم (از اسباب بازيام تا وسايل خونه ) ميگم : اينو کي خريده؟ بعد جواب که بگيرم باز ميپرسم از کجا خريده؟ بعد جواب، با چي خريده ؟! خلاصه انقدر ميپرسم تا قانع بشم
نقاشي خيلي دوست دارم آدم هم خيلي خوشگل ميکشم و چشم چشم دو ابرو ميخونم و ميکشم حالا مامان يه عکسي از نقاشي هام بندازه اينجا عکسم ميزاره. آب قلم! (همون آبرنگ ) که از کادوهاي سفارشيم بود خيلي دوست دارم .
يه وقتا که از چيزي ناراحت بشم بغض ميکنم ميگم: الان گريه ميکنما! بعد ببينم به خواستم توجهي نشد گريه ميکنم و ميگم: عسل داره گريه ميکنه ! و زير چشمي اوضاع رو تحت کنترل دارم به قول مامان من يه همچين وروجکي هستم
عاشق کار کردن هستم کمک کردن جاروبرقي ، آشپزي و ....
لب تاب هم خيلي دوست دارم ببينم مامان يا بابا نشستن پاي کامپيوتر و ميگم :بده منم کاري بکنم و موس رو ميگيرم و ميچرخونم و وقتي بگن نه اصلا اين که مال بچه ها نيست ناراحت ميشم ميگم : آخه چرا منم ميخوام با کانکيوتر (کامپيوتر) کار کنم
موبايل هم خيلي دوست دارم هر چي مامان بخواد نده بهم نميشه يه وقتايي ميگيرم ازش موبايلش رو و ميرم تو منوها و بازي مورد علاقم رو ميارم و بازي ميکنم آلبوم عکس ها رو هم بلدم بيارم و نگاه کنم. بچه هاي اين دوره زمونه هستيم ديگه
تلفن هم زنگ بزنه اول من بايد بردارم صحبت کنم بعد ميدم مامان. مامان بخواد يه جا زنگ بزنه ميگم: من من من بايد زنگ بزنم! تازه يه وقتا هم ميام ميگم مامان تلفن رو بده يه زنگي به بابا بزنم مامان هم شماره بابا رو مياره و منم دکمه سبز رو ميزنم و مشغول ميشم به حرف زدن. بعد سلام و احوالپرسي هم ميگم : چه خبر؟ اگرم از من يکي بپرسه چه خبر؟ ميگم سلامتي
حالا بازم مامان ياد کارام بيفته مياد اينجا اضافه ميکه